چند ماهی با دختری آشنا شدم؛ دختر خوبی بود وجه اشتراکات زیادی داشتیم اما متاسفانه توقعاتش بعد خیلی زیاد بود و همیشه سرش دعوا میکرد رو خودش رو حقدار میدونست. مثلا میگم، هر وقت دلش می‌گرفت کمتر از یک ساعت پیشش بودم. در این حین چند مورد پیش اومده بود که مثلا من گفته باشم بریم بیرون و ایشون گفته بود کار داره و من گفتم اوکی بعدا میریم. بعد جالبش اینجاست که انتظار داشته من بهش اصرار کنم و به اصطلاح نازشو بکشم که نه تو رو خدا بیا بریم بیرون!!!! وات د هل واقعا!!

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

چربی گیر پلی اتیلن , قیمت چربی گیر پلی اتیلنی دانلود کتاب های علوم غریبه دلنوشته های من Sierra کافه ترانه بانک دانلود تمامی ترانه های فارسی بندر عسلویه کیمیا فام خداوند شبان من است